🖋
#خرده_افاضه_ها (١)
#جهل
جهل، باتلاقِ عمیقى به ارتفاعِ بلندترین "انسان" است.
و حتى تپلترین انسان!
مىبینید؟!
ابعادش را چه هوشمندانه برگزیده است؟ مىخواهد این موجودِ دو پا را با هر لطایفالحیلى که هست، به بند بکشد؛ با هر قدّ و هیکلى هم که مىخواهد باشد.
فقط کافیست که رغبتِ محیّر العقولى به حرفهاى صد من یه غاز و جیکجیکهاى جیغِ برخى از بزرگواران داشته باشید تا سوارِ بر کشتىِ رسوماتِ دست و پا شکنندهتان کنند و با هزار قربان صدقه راهىتان کنند به همان باتلاقِ فریبایى که پیش از این عرض کردم.
و در همین حین با تمامِ احساس و عاطفه، درست هنگامى که شما سخت دست و پا مىزنید و تقلا مىکنید؛ برایتان دست تکان مىدهند و یک قلبِ قلمبه بین انگشتانِ مبارکشان تقدیمتان میکنند.
به این راحتى !!!
جهل را دستِ کم نگیرید. براى خودش فلسفهاى دارد بس سِتُرگ.
واژهى پُر طَمطَراقى هم هستند این عالى جناب.
براى خودش محتوا دارد و هر روزه در فضاى حقیقت و مجاز مشغول تولید و تکثیرِ محتواست.
در طى قرن ها هم زاد و ولدِ خوبى داشته است؛ على برکت ا... .
مجالِ سخن در باب تمام فرزندانِ این بزرگوار نیست؛ اما سخن راندن در باب چند تن از این عزیزان خالى از لطف هم نیست...
فرزندِ ارشدِ ایشان، همان رسوماتِ خرافىِ تو در تو و شلختهایست که سال هاست بیچارهمان کرده است.
از فرزندانِ دیگرى که به ایشان نسبت دادهاند، جنابِ "شایعات" هستند.
همان دلبندى که هر روز صُبحِمان با سلامِ گرمِ ایشان کوک مىشود و شب هایمان با شب بخیرِ ایشان مشایعت.
از دیگر فرزندانشان به گمانم اختلافاتِ عمیقِ قومى و قبیلهایست که به سنِّ عمرِ بشر، هنرمندانه همه را سرگرمِ خویش ساخته است تا مبادا عِلمى طلب کنند و کتابى به دست بگیرند و به آلاتِ متعالى دست یازند.
خلاصه ذِهن شریفتان را بیش از این مکدّر نکنم، که پرگویى چندان هم پرفایده نیست.
علىَ اَیِّ حال از هم عصران بزرگوار خواهشمندم؛ که در اندیشهى تدارکِ قلمى به ارتفاعِ بلندقدترین انسان، حتى ’کمى بلندتر از آن’ و اوراقى به پهناى تپلترین انسان، حتى ’کمى بزرگتر از آن’ براىِ این بشرِ زخم خورده باشند.
تا سوارِ بر این سفینهى دلخواه شویم و ابعادِ فکر و اندیشهمان از ابعادِ آن باتلاقِ مذکور فراتر رود.
باشد که غرق نشویم.
#تبلور_مهر