📝
#داستان_کوتاه_تبلورمهر
( #از_زاویه_ى_او_ببین )
Part 1:
#نیلوفر
از خستگىِ کار ِ خونه، شیطونى هاى بى حد و اندازه ى هلیا و تصحیح اوراقِ مجازىِ دَرهَمِ بچه ها شب نفهمیدم کِى خوابم برد.
این روزا سَرَم رو که روى بالشت مى ذارم انگار بختک میفته روم و تا صبح مثل مُرده هام،هیچى نمى فهمم.
⁃ مامان...
⁃ هوووووم؟ برات بیسکوییت گذاشتم رو میز، بردار بخور. شیر هم تو یخچاله...
⁃ ماااااماااااان...
⁃ خسته ام، تلوزیون هم روشنه،برات کارتونِ سیندرلا گذاشتم، بشین ببین ده دیقه بخوابم.
صداى درِ کمد توى خواب عین صداى تراکتور مغزِ بى خواب و پژمرده ام رو تراش مى ده.
⁃ چى مى خواى از تو اون بى صاب... صداى جِرجِرِش کَرَم کرد انقدر که باز و بسته اش کردى!
⁃ مامان ببین قشنگ شدم؟!
⁃ نمى تونم چشامو باز کنم، برو میام!
⁃ ببین علوس شدم، قشنگ شدم.
⁃ ایشاالله عروس هم مى شى، یه لحظه صدا نده دیگه.
⁃ آخه ببین...
چى مى دیدم؟! پیرهنِ مجلسى که براى عروسىِ عموش گرفته بودم. اونم با حقوق سه ماه کاملم ! زیر پاشنه هاى بلندِ کفشام، نگیناش عین برگاى پاییز، تا خورد و شکست!
⁃ مادر مُرده! هفته ى دیگه عروسىِ عموته، اینا رو براى مراسم خریدم، زیر پات همشو له کردى! این کفش مگه سایزِ توئه ؟! پاشنه هاش کج شد. یه روزِ خوش از دست فضولى هاى تو ندارم! الهى که....
یه چکِ آبدارِ خالص از دستم خورد و صداى گریه اش مثل یه بمب تو فضاى خونه ترکید. لباس رو انداخت و رفت!
Part 2 :
#هلیا
به به خورشید بیدار شده؛
⁃ مامان...
⁃ هوووووم؟ برات بیسکوییت گذاشتم رو میز، بردار بخور. شیر هم تو یخچاله...
⁃ ماااااماااااان...
⁃ خسته ام، تلوزیون هم روشنه،برات کارتونِ سیندرلا گذاشتم، بشین ببین ده دیقه بخوابم.
مامان نیلوفر چرا باهام بازى نمى کنه، همش مى گه برو با عروسکِ خال خالیت بازى کن! تنهایى رو دوست ندارم!
من فقط سه سالمه، بلد نیستم چطور تنهایى هامو پُر کنم.
کاش منم مثل سیندرلا یه خاله فرشته ى مهربون داشتم که خوشگلم مى کرد؛
شاید چون خوشگل نیستم مامان دوستم نداره!
خیلى گرسنمه ، مثل هر روز باید از آشپزخونه بیسکوییتِ نم خورده بردارم.
واااااى این قاشق ژله اییه مامان چقدر شبیه چوبِ جادویىِ خاله فرشته ى سیندرلاست.
مى برمش مى ذارم دستِ علوسکِ بزرگم تا خوشگلم کنه؛
(( دیلى دیلین ))
الان لباس عروس و کفشِ بلورى مى پوشم و خوشگل مى شم که مامان دوستم داشته باشه تا شاید باهام بازى کنه.
⁃ چى مى خواى از تو اون بى صاب... صداى جِرجِرِش کَرَم کرد انقدر که باز و بسته اش کردى!
- مامان ببین قشنگ شدم؟!
⁃ نمى تونم چشامو باز کنم، برو میام!
⁃ ببین علوس شدم، قشنگ شدم.
⁃ ایشاالله عروس هم مى شى، یه لحظه صدا نده دیگه.
⁃ آخه ببین...
الان مامان مى گه دخملم چقدر ناز شده، علوس شده، بعدشم پا مى شه باهام بازى مى کنه.
⁃ مادر مُرده! هفته ى دیگه عروسىِ عموته، اینا رو براى مراسم خریدم، زیر پات همشو له کردى! این کفش مگه سایزِ توئه ؟! پاشنه هاش کج شد. یه روزِ خوش از دست فضولى هاى تو ندارم! الهى که....
داره از چشام بارون میاد! من داشتم باهاش سیندرلا بازى مى کردم، نمى دونم چرا منو زد!
حتما منو دوست نداره.
#تبلور_مهر