💚 بسرای تا که هستی که سرودن است بودن💚

۱۰۲ مطلب با موضوع «گاه نوشت‌ها» ثبت شده است

درد دوبینی

▫️

 

بلورِ چَشمِ سیاهم،

گرفته دردِ دوبینى...

 

سرشتِ تنگِ وجودم، 

دچار گشته در افراطِ صعبِ خوشبینى...

 

و اخترِ سرخِ سپهرم،

متارکه کرده است هرچه خودبینى...

 

جهان خفه گشته است در غروبى سست،

اما؛

من از یمین و یسارش طلوع مى‌بینم.

 

#تبلور_مهر

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه پوراسمعیل

در امتداد تحول

🔸

 

 

جهان، در امتدادِ تحول،

و زیرِ چرخِ "فراخود"،

دچار دردِ "نهاد"یست،

که در پناهِ "خود" آرام گشته است...

 

من از میان سکوتِ سیاه و سردِ شبانگاه،

صداى ناله‌ی سرخِ ستاره مى‌شنوم؛

که از درخشش خورشید؛

جاى مانده است.

 

و جا زده‌اند چاله‌های فضایی به جای او، خود را...

 

#تبلور_مهر

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه پوراسمعیل

رنگ نهان

.

.

.

 

 

به خیالم همه جا عطر تو در بر دارد

و تویی آبیِ ابر،

و تویى سبزىِ برگ،

و تویى سرخىِ سیب...

و تویى رنگِ نهان در پس بى رنگىِ آب.

 

#تبلور_مهر

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه پوراسمعیل

آن نگاه

◻️◽️▫️

◽️

▫️

 

 

آن نگاهی که به آهی دلمان را برده است،

شاهدان ملعبه‌اش می‌نامند

دوستان خشک‌ترین جاذبه‌اش می‌دانند

و رقیب از سر جهل؛

در سکوتی بی‌جان

همچو یک معرکه‌اش می‌خواند.

 

آن نگاه هرچه که هست؛

عطر آن آینه می‌افشاند.

که من از تشنگی‌اش منجمدم.

و پی جرعه‌ای از آن

سال‌هاست منتظرم.

 

#تبلور_مهر

▫️

◽️

◻️◽️▫️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه پوراسمعیل

شبیه یک پسر شوخ بازیگوش

🔅🔅

🔅

 

تو در خیال من اینگونه نقش می‌بندی؛

شبیه یک پسر شوخِ بازیگوش...

که از چموشی بسیار؛

هیچ آرامَش نیست.

 

و از پى کُنه ِ زمان و زمین گشتن،

هنوز هم که هنوز است؛

هیج پایانش نیست.

 

تو لابلاى عبوسى و تلخ کامى هم،

چنان نبات شکر ریز اصفهان هستى؛

 

که کام را بدل مى‌کنی به عسل! 

و عشق را بدل می‌کنی به مثل!

 

#تبلور_مهر

🔅

🔅🔅

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه پوراسمعیل

سایه‌ها مرموزند

🍃🍃

🍃

 

 

تو به من باز بگو ‌از سخن سایه و ابر؛

که چه سرّى دارند

که چه مى‌پندارند

و چه‌ها مى‌دانند؟

 

راز پوشاندن روى از رخ مهر،

و چراغانى مهتاب در آیینه‌ى شب،

و طلوعِ شبنم

شبنمى سرخ که از مشرق افکار جنون مى‌تابد.

 

آرى آنها همه را مى‌دانند

ولی افسوس که در سایه‌ى گمراهى خویش،

بى ثمر مى‌تازند

بلى آنها همه در انکارند.

 

تو بگو؛

راز ها را تو بگو با دل من

رازها را تو بگو از سر صدق

و صفایى که نهان است در اندام سپهر

 

سایه‌ها مرموزند

آن سیاهى‌ها را؛

ابر ها مى‌دوزند.

 

تو نگویى همه در حاشیه‌اى مى‌مانند

ابر را مى‌خواهند

زهره‌اش مى‌خوانند

لایق مسندى برج جهان مى‌دانند.

 

مى‌شود زود بیایى و بگویى همه را ؟!؟

 

#تبلور_مهر

 

🍃

🍃🍃

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه پوراسمعیل

قصیده‌ی لاغر

◻️▫️

▫️

 

نشسته است غزل، به پای سبوی بی‌ساغر

کجاست ساقی مخمور این قصیده‌ی لاغر

 

بساط فیض رباعی کنون به جای آور

که نیست در دوجهانم به فضل  تو یاور

 

#تبلور_مهر 

 

▫️

◻️▫️

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه پوراسمعیل

سایه‌ها را به اسارت بردند

🪞

 

قاصدک اى تنِ تو وصله‌ی نور

قاصدک ای همه طنازی و شور

تو بگو از وطن آینه‌ها

تو بگو از سفر ثانیه‌ها

تو بزن سازِ سماع، تو بزن سوزِ سکوت

و برقصان دلمان را به نوای خنکِ چلچله‌ها؛

که گرفتند قنوت، در میان تپش صاعقه‌های ملکوت

 

قاصدک جان تو بگو آینه‌ها برگردند

چهره‌ها تاریک‌اند، چشم‌ها بس نگران

سایه‌ها را به اسارت بردند، پاسبان‌های غبار

 

تو بگو آینه‌ها برگردند

رنگ زیبای عقیق را گرفتند گرو

 

این دهان‌ها خشک‌اند

صیقلِ آینه را می‌خواهند

که بنوشند؛

و منشور بلند آدمی را

به جویی، خرمن مویی نفروشند

 

#تبلور_مهر

🪞

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه پوراسمعیل

به کدامین مقصد؟

▫️▪️▫️

▪️◽️

▫️

 

آسمانم همه شب نور به رخ می‌پاشد؛

مِى به کف مى‌زند و بزم به پا می‌دارد...

و مرا می‌خواند.

 

آه از سردیِ من

من چو آن ناوک پژمرده‌ی بنشسته به گِل،

تکیه بر جامِ بلورینِ نگاهش دارم.

وای و افسوس هنوز از دو‌جهان، صیقلی آینه‌ای می‌خواهم...

 

به کجا راه توانم ببرم؟ به کدامین مقصد؟

من هنوز آینه را مى‌طلبم؛

بلکه خود را یابم....

 

#تبلور_مهر

 

 

▪️

▫️▪️

▪️▫️▪️

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه پوراسمعیل

کوچ پرستو

🪶

 

کوچِ پرستو همیشه‌ هم تماشایی نیست؛

نکند چاله‌ای به رنگ‌ جنون، نهان شده باشد میان توده‌ای از ابر؛

درست در زاویه‌ای مشخص از نگاه نازک معشوقش...

ببلعد و با خود بَرَد پرستو را؛

 

#تبلور_مهر 

🪶

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدیه پوراسمعیل