#حال_نوشت 

#عروسى_های_ویروسی

 

نشنیده بودم، اما با چشم خودم دیدم که عروسی‌ها ویروسی شده‌اند. آن هم نه از نوعِ دلتا، بلکه از نوع بتا و گاما...

هرچند که در فضاىِ باز و باغ‌های وسیع و فاصله‌گذاری‌های مطمئن برگزار می‌شوند.

 

راستش دلم برای آن روزهایی که موزیک‌های غیرمجازش آهنگ‌های آسرایی و‌ آریان بند بود، تنگ است.

 

این روزها در سایه‌ی فضای مَجاز، آهنگ‌ها هم بدجور غیرمُجاز گشته‌اند.

هوا بدجور اشتها کور کُن شده است. 

 

رقص‌های محلی و بی‌ریا یادتان هست؟ حالا پشتک وارو زدن‌های خرچنگ قورباغه‌ای بدجور مُد شده، آن هم با هشتک‌هاى جور و واجور و لایو های بی‌موقع.

 

به‌خیالم، دنبالِ بازیگرانِ هالیوود اینقدر دوربین در حالِ دویدن نیست!

از گوشه‌ گوشه‌ی تالار و باغ که سرِ دوربین‌ها چرخان است. درست مثل گردن برهنه‌ی زنانِ بسیارکنجکاو( دیگه نگفتم فضول) که از گوشه‌ی هر در و پنجره و هر سوراخ سمبه‌ای که بیابند ، دید می‌زنند.

حالا این بسشان نیست که از هر بیست نفری که روی استیج هستند، پانزده نفرشان گوشی به دست دارند و لایو و ویدئو کال می‌گیرند.

هوووووف! لذت‌ها هم عجیب مجازی شده‌اند.

 

عرصه در این مکان‌ها، برای همچون منی که انتخابم، دیده نشدنِ چهره‌ی تزئین شده‌ام در گوشی‌ها و ثبت نشدن در تصاویر است؛ بدجور تنگ شده‌ است.

 

راستش نمی‌دانم آینده برای دخترک ده ساله‌ای که دارد از خودش حین رقص لایو می‌گیرد چگونه خواهد بود؟ چطور از لحظاتش لذت خواهد برد؟

بوی عطر یاس را به اتهام آنکه در صفحه موبایل جا نمی‌شود نخواهد شنید؟!

یا اگر روزی موبایلش را در ساحلی بهاری گم کرد، دیگر انتهای دریا را نخواهد دید؟!

 

برای تمامی عروس‌ها و دامادها آرزوی خوشبختی دارم. اما دیگر عروسیِ آلوده به ویروسِ خودنمایى و غیر حقیقى و نمایشى و مجازى را دوست ندارم!

 

ترجیح مى‌دهم آن دو_سه ساعت را در خانه بمانم و موسیقی بی‌کلام “together” از “Eric Helland” در دیوارها طنین بیندازد و چند صفحه‌ای از بلندی‌های بادگیرِ امیلی برونته را بخوانم.

 

#تبلور_مهر