گنجشک‌ محبوس در چنگ، دیده‌ای؟!

تقلایش برای پریدن، نفس کشیدن ، و جرعه‌ای آب؟!

 

سه‌ساله‌ی محبوس در چنگ را تصور کن!

 

منی که یک سه ساله در آغوشم به خواب رفته، خوب می‌دانم....

تمام دلبری‌اش را نگاه می‌دارد برای یک آغوش! آغوشِ بابا!

ورودِ بابا به خانه مصادف است با فوران شورِ کودکی‌اش...

 

حالا سه ساله‌ای را مجسم کن که پس از انتظار چند روزه، وصال پدر را می‌جوید.

بابا می‌آید، اشتیاق کودک به اوج می‌رسد!

چرا بابا فقط سر است؟! بازویش کجاست؟! بغل‌هایش کجا رفته است؟!

 

سه‌ساله‌ی محبوس در چنگ می‌میرد! 

می‌میرد برای سرِ بریده‌ی بابا...

 

#تبلور_مهر