📝
#داستان_کوتاه_تبلورمهر
( #چشمان_کهربایى )
هرآنچه در چنتهی احساسش نهان کردهبود، رو کرد!
از هنر، عشق به آفریدن و حجمِ انبوهِ رویاها.
حالا هرآنچه از ابزارِ خلقِ صحنه داشت، رو کرد؛
نعلبکیِ کوچکی از آب، آبرنگ ۷۲ رنگِ اکرلیک و بومِ چوبیِ دست سازِ بابا.
در دنیایى که دخترانش روى ناخنهاى بلندشان نقشِ سوسن و نسترن مىاندازند، نرگس ناخنهای کج و معوجش را کوتاه مىکرد تا در میدانِ نقش آفرینىاش دستدرازى نکنند.
مادربزرگ رو به رویش بود، و یک گلدان آبى با طرحِ "مرغِ آمینِ" دلفریب.
مادربزرگ،ساکت نشسته بود روى ولیچر؛ و گلدان، ساکن ایستاده بود روى میز.
زیر پاىِ میز و پیرزن، قالیِ قرمز رنگی گسترده شده بود که شورِ پاییز در میانِ پرندگانِ مهاجرِ تافته شده، هنرمندانه گنجانده شده بود.
نورِ مخفىِ زرد رنگى به رویشان مىتابید و فضا را روشنتر از تیرگی محض کرده بود.
دیوارِ پشتِ سرشان خالى از تَرَک نبود؛
اما بى هیچ آلایشى، سفید بود.
- مامان جون، همونطور که نگاهت به گلدونه، یه لبخندِ ریز هم رو لبات باشه.
با آنکه گلهایش در جاى جایِ این خانه خشکیدهاند، اما گلِ لبخندش هنوز هم که هنوز است روی لب هایِ نخشکیدهاش جا خوش کردهاست.
این چندمین بار است که تصویرِ مادربزرگ را قابِ دیوارهاىِ این خانه میکند.
در زمانهای که دختران، دست به دستِ کسانی که حتی هویتشان برایشان در مُحاق است خیابان هاى شهر را گَز مىکنند، نرگس دست مادر بزرگ را گرفته و آرام حیاطِ خانه را با او قدم مىزد.
- مامان جون از بس موندى رو ویلچر پاهات بادکرده، هیشکی هم نباشه خودت بیا آروم یه چن قدمی تو حیاط بزن دیگه.
سکوت پیرزن چه چیزی را نهفته میدارد؟!
- یادته تابستونا که میومدم خونتون، حوض رو پر از آبِ گرم مىکردى برام؟ زیرِ آفتاب آب تنیم مىدادى و آبمیوهى تگرى درست میکردی واسم؟
و همان سکوت...
پیر زن خیلی وقت است که فرق میان نرگس و نیلوفر و ندا را نمیداند؛ اولی نوه اش هست، دومی دخترش و سومی برادر زادهاش.
اما نرگس خوب فرقِ نان و نمکِ خورده شده و نشدهی سفرهها را میداند.
چندان رغبتی نداشت برای شرکت در کلاسِ استادی که سوژه برایش اولویت است نه هنرمندی؛ آن هم فقط بر أساسِ معیارهایِ شخصیِ خودش. اما برای ادای حق شاگردی سروقت در کلاس حاضر میشد.
نقشِ دلها و ذهنهایِ هنروران جوان، برآمده و در قالب برگههای کاغذی، روی میزها قرار گرفت.
استاد آرمان رسید؛ پس از همان ۱۰ دقیقه تأخیرِ همیشگی.
طبق برنامهی هر جلسه، چرخی میانِ تکالیف دانشجوها زد و سپس براساسِ امتیاز، نامِ دانشجوها روی تخته سیاه رتبه بندی شد.
رتبه ۱. سودا ساعی:
(نمایش دایره وارِ لباس بر تن دخترک، در حرکاتِ رقصِ باله بینظیر بود)
رتبه ۲. مزدک آقایی:
(ترکیب رنگ لامبورگینیِ طلاییِ متالیک، چشمنواز بود.)
رتبه ۳. آنیلا آژند:
( تصویر کاخ باکینگهام با جزئیاتِ کم رنگ، اما زیبا)
.
.
.
.
.
رتبه ۲۸. نرگس نیک زاد:
( مگر تصویر پیرزن هم کشیدن دارد؟! هرچند پردازش به جزئیات خوب بود. )
نرگس دوباره نگاهی به تصویرِ آشناىِ آن پیرزن انداخت،
- استاد، چشمانِ کهرباییِ آن پیرزن که به یادِ دلدادگیهایِ بهارعمرش، رویِ گلدانِ یادگارىِ دلدادهاش چنبره زده، کشیدن ندارد؟!
#تبلور_مهر