آهاى مردِ قد خمیده ى زاویه نشینِ شهر...
پینه هاى نقش بسته روى دستانت، چه گوش نواز جامه ى طرب بر تنِ آن دَف مى کنند...
کلاه گلیمى هفت رنگت چرا کج افتاده روى سرت ؟
نسیم بى مهرى از کدامین جهتِ شهر وزیده که چند اسکناسِ ترک خورده در کُلاهت مکان گرفته اند؟
چه شد که از زمینى به وسعت یک جهان، مستطیلى به ابعاد دو قوطى موز نصیب تو گشت؟
در کدامین دفترخانه ى این شهرِ پر آشوب، با کدامین بندِ قرارداد، موز هاى داخل قوطى سهم مرد شاستى سوار شد و کلید قوطى هایش به نام تو خورد؟
راستى ...
در آن سرگذشتِ تلخ! خودت با خودت چند چندى؟!
✍🏻 #تبلور_مهر ✍🏻